شب آرزوها

نازنین ،از تو چه پنهون آتیش افتاده به جونم/ تا میتونی مثه آتیش بسوزونم ، بسوزونم

شب آرزوها

نازنین ،از تو چه پنهون آتیش افتاده به جونم/ تا میتونی مثه آتیش بسوزونم ، بسوزونم

نامه های سوخته - دومین

خیلی وقته هیچ چیز ننوشتم ، نه برای تو نه برای خودم . خیلی وقته چیزی نخوندم نه برای تو نه برای خودم . این روزا میگذرن به یاد تو اما بدون تو نایی برای نوشتن نبود حسی برای فکر کردن نبود هر چی هم بود تنها و تنها یاد تو بود . این واقعیت داره که عشق آدمارو زنده میکنه اما اول میمیرانه و بعد جانی تازه در کالبد اونا میدمه . از اینجور نوشتن بیزارم اما مجبورم کلمه هایی رو بنویسم که هزار بار تو گوشم زمزمه شده ولی بدون علاقه فقط شنیدم و نه گوش کردم و حالا بیامو از دایره ی لغاتم استفاده کنم تا بگم که از نبودنت از نداشتنت از این همه غروری که تنها تقدیمی تو به منه چقدر دلگیرم و داغون . 

 همه هستن و یا اگر نیستن برای لحظه ای اومدن و رفتن سلامی گفتن و کلماتی که باز فقط شنیدم اما تنها تو ،تو نبودی، نیومدی و نیستی . عجب روزگاری شده . گاهی دلم میخواد فریاد بزنم و بهت بگم دیوونه ی مغرور فکر میکنی کی هستی ؟ اما بعد یادم می یاد کی هستی ....... 

واقعا  نمیدونم برای بقیه کی هستی یا چی هستی اما برای من اون عشق همیشگی اون قسم شبونه اون دعای دم صبح اون نفسی که میاد و میره اون ضربانی که میگه من زنده ام اون قرمزی حیات تو رگام اون نور توی چشام و همون دلیل تموم این لحظه ها و نوشته هایی .  

کاش بفهمی قلب من برای عشق تو چقدر بیتابو مشتاقه . کاش بفهمی دستای من تو عطش دستای تو چه هیاهویی رو پشت سر میذاره . کاش بدونی چی میگذره به من حالا که ندارمت و باید این نداشتن رو مثل تموم بایدها بپذیرم و صدام در نیاد و بگم لعنت به این قسمت که نشد من تو رو جایی ، روزی و لحظه ای می دیدم که نگاهم در نگاهت گل میکرد و عشق تو قلب دوتامون جوونه میزد . 

نوشته های من همیشه اسیر این کاشها هستند و چاره ای جز حضور تو نیست .   

 مثل همیشه منو به خاطر این همه پرش تو واژه ها ببخش .نامه های پراکندمو بخون و به دیوونگیم بخند و وقتی از پشت مانیتورت بلند میشی فراموشم کن .

مثل همیشه تموم نوشته های من اسم تو رو فریاد میزنن نازنین .............. میشنوی ؟  

نه خوبم تو مثل همیشه نمیشنوی .

آنچه در من نهفته دریاییست

دنیای وارونه

دنیای وارونه 

     اینو خوب میدونه  

   منِ دیوونه  

        تو رو دوست دارم 

      اون همه بدیهات 

          دوباره با صدات 

    گم میشه 

     میره زود از یادم

آنچه در من نهفته دریاییست 

نامه های سوخته -اولین

امشب از غروب که آسمون کم کم قرمز شدو روز جاشو به سیاهی شب داد دلم می خواست بیامو برات بنویسم مثل همیشه تنها برای تو اما نمیدونم چرا دستم به دکمه های کیبور نمیرفت خودکارمو برداشتم تا رو کاغذ بنویسم اما بدتر شد تو قلبم یه مشت کلمه های درهم و برهم پراکنده دارن فریاد میزنن و میخوان زودِ زود بیان و سر جاشون بشینن شاید یه روزی جلوی چشمای قشنگ تو برقصن و تو اونارو بخونی . نمیدونستم چیکار کنم بدجوری گیج بودم و این حس داشت خفم میکرد . گوشی رو گذاشتم روی گوشم و مثل همیشه صداشو زیاد کردم. داره میخونه  

تو شدی مهمون من مهمون قلبم  

از صدات زمزمه ی عشقو شنفتم  

تو به من قشنگترین لحظرو دادی 

من واست قشنگترین قصه رو گفتم  

عکستو روبروم باز کردم و بهش خیره شدم . به تمام زوایای صورتت نگاه میکنم. چارچوب صورتت  موهای مخملی و رنگ شبت چشمای سیاهت که منو بدجوری سحر کرده و لبخندت . چیزی که هرگز نمیتونم ازش بگذرم اینه یه لبخند کوچولو گوشه ی لبات نشسته و مثل همیشه همون لبخند کوچولو روی گونه هات یه چال ناز انداخته . من دیوونه ی این حالت صورتتم. 

 میدونی دلم میخواست بهت بگم  

نازنین از تو چه پنهون آتیش افتاده به جونم 

تا می تونی مثه آتیش بسوزونم ، بسوزونم  

اما نمیشه .  

 امشب میخوام مثل همیشه از اون نوشته های پراکنده برات بنویسم و ازت بخوام منو بابت تموم اون نامه های بی سرو ته که گاهی حتی خودم هم ازشون چیزی نمیفهمم ببخشی . اما من عجیب به نوشتن اونا عادت کردم و میدونم اگر روزی باشه که نتونم برات بنویسم از غصه دق میکنم حداقل این تنها چیزیه که در قبال نداشتنت دارم اگرچه تو هیچ وقت نمیفهمی  که مخاطبم تویی و بس و همیشه از خودت میپرسی این نازنین کیه که من اینقدر بی پروا ازش و براش مینویسم باور کن خیلی دلم میخواد بهت بگم اما نمیشه شاید اینجوری بهتره برای هردوی ما . 

اینکه کنار تو باشم اینکه دستامو تو دستات بگیری اینکه به شونه های تو تکیه کنم و چشمامو ببندم و باز به تو فکر کنم اینکه پشت تو بایستمو و تو اون مرد افسانه ای باشی که با قدرت تمام جلوی شهاب سنگای آسمانی که میخوان روی سر من ببارن بایسته و نگذاره به من آسیبی برسه و اینکه تو ، تویِ واقعیت، نه عکست نه آرزوت نه خیالت تو لحظه هام جاری باشه برزگترین خواهش من از زندگیه اما راستش واقعا نمیدونم آخرش چی میشه و به کجا میرسم اما اینو میدونم که هر کجای این دنیا باشی و برای هر کسی باشی بازم برام عزیز ترین و خواستنی ترینی .  

عاشقیت همیشه با من  

عشق من همیشه با تو  

گریه هام میگذرن از من  

زندگیم پر میشه با تو  

اومدی تو روزگارم  

دیگرون رفتنو رفتن  

من اگه واست عزیزم  

اینو پنهون نکن از من  

 قلب من فقط تو رو میخواد.قلبی که میتونه سالها به انتظارت بشینه و تا وقتی خودت نخوای فقط درخلوت خودش حرف عشقترو بزنه و این آتیش ابدی رو بپذیره فقط به عشق تو. 

آنچه در من نهفته دریاییست