می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند
نگران با من استاده سحر
صبح می خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را
بلکه خبر
در جگر لکن خاری
از ره این سفرم می شکند
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می شکند
دست ها می سایم
تا دری بکشایم
برعبث می پایم
در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم می شکند.
می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
مانده پای آبله از راه دراز
بر دم دهکده مردی تنها
کوله بارش بر دوش
دست او بر در می گوید با خود:
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند.
*نیما یوشیج*
تبلیغات با هزینه بسیار کم در لینک باکس قدرتمند روزانه بیش از 14000 بازدید و رنک 2
http://www.boxetop.com
سلام دوست عزیز وبلاگ جالبی داری من با اجازتون لینک کردم از اینکه شماهم منو لینک کنید خوشحال می شم
سلام دوست من
بلاخره بعد از مدت طولانی غیبت با پست جدید منتظر حضور مهربونتون هستم
[گل]